پیشگفتار
خواننده گرامی. این بازگوئی نبرد من با بیماری های قلبی عروقی ، عروقی مغزی و عروق محیطی است. من یک پزشک نیستم ، من فقط کسی هستم که بیمار بود و راهی برای بازگشت از پرتگاه پیدا کرد.
از کودکی ، من یک خواننده خسته کننده بودم و بزرگراه اطلاعات اینترنتی ، به لطف ال گور ، به من اجازه داد تا در مورد بیماری خود تحقیق کنم و شیوه زندگی خود را توسعه دهم که به من اجازه می دهد با بیماری خود به گونه ای زندگی کنم که هرگز فکر نمی کردم.
این یک شیوه زندگی عاری از Zocor ، Plavix ، Lopressor و سایر “داروهای” مرتبط با بیماری عروقی و عوارض جانبی ناشی از استفاده از آنها است.
این اطلاعات را به نام دانش ، سلامتی و آرامش به شما ارائه می دهم.
و به نسلهای بعدی انسانها: “امیدوارم درک بهتری داشته باشند.”
سلب مسئولیت
اطلاعات موجود در اینجا صرفاً جهت اطلاع رسانی و سرگرمی است. از خواندن این مطالب یا هر قسمتی از آن ، هیچ گونه درمان یا ادعای درمان هیچ بیماری را نباید استنباط کرد. نویسنده یک پزشک پزشک نیست ، و نویسنده نیز اظهار نمی کند که درمانی ارائه می دهد. در حقیقت ، بسیاری از آنچه که دکتر متخصص قلب در مشهد نوشته می شود هواهای یک حشره سرگردان دیوانه است ، بنابراین لذت ببرید و همه چیز را با یک دانه نمک مصرف کنید.
موارد زیر به سادگی بازگو کردن بخشی از زمان زندگی من است. دورانی که بیماری حاکم بود و روزها طولانی و تاریک بود.
فصل اول
سانفرانسیسکو
همه می دانند که من هرگز دعا را زمزمه نمی کردم.
همه همچنین می دانند که من هرگز سعی نکردم عیب های خود را پنهان کنم.
من نمی دانم که آیا قاضی عالی و مهربانی برتر وجود دارد یا خیر – اما هنوز ،
من از اعتماد به نفس برخوردار هستم ، زیرا همیشه با خودم صادق بوده ام.
عمر خیام
سال 1993 بود و دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو غرق در بازگشت دانشجویان برای ترم جدید بود. بوی پاییز در هوا پخش می شد ، یادآوری این که باران های موسمی به زودی باز می گردند و بار دیگر تپه ها را به رنگ سبز زیبا و زمردی در می آورند. وقتی در محوطه دانشگاه قدم می زدم ، ماهیچه های پایم ناگهان سفت می شود و حفظ سرعت حرکت را بسیار دشوار می کند. انگار پاهایم بتونی شده بود. من که نتوانستم بفهمم چه اتفاقی می افتد ، به همسرم چیزی نگفتم. خوشبختانه ما فقط یک فاصله کوتاه برای تکمیل سفر خود داشتیم ، در آنجا من توانستم بنشینم. اندکی بعد از آن گرفتگی ها برطرف شد.
من چهل سال داشتم و تازه آن چیزی را که بعداً با بیماری مرگ و میر ناشی از بیماری عروق کرونری و محیطی روبرو شد ، تجربه کرده بودم. من شش فوت قد و 165 پوند وزن داشتم. من همیشه ورزشکار بودم و بیشتر شنبه ها و یکشنبه ها ، اگر آب و هوا اجازه می داد ، 4-5 ساعت با قایق بادبانی کوچک قایقرانی می کردم. من فعال بودم من اسکی روی برف می کردم ، تنیس مجرد بازی می کردم و اسکی روی آب انجام می دادم ، با این حال می دانستم که سرعتم را کم می کنم. من همچنین یک سیگاری سنگین ، 2 بسته+ روز سیگاری بودم. و عادات غذایی من بهترین نبود. زندگی من در حال تغییر بود و من از میزان جدی بودن تغییرات آگاه نبودم. بعد از حادثه گرفتگی پا ، متوجه شدم که باید سیگار را ترک کنم. پس از 25 سال سیگارهای بد ، من این کار را کردم. بوقلمون سرد را متوقف کردم. و در یک باشگاه بهداشت ثبت نام کردم ، جایی که 4-5 بار در هفته تمرین می کردم.
این روال به مدت دو سال ادامه داشت ، تا اینکه دوست دخترم بلند شد و به دبی نقل مکان کرد. به صورت فانک ، ورزش کردن را ترک کردم ، به سیگار کشیدن ادامه دادم و سرنوشت خود را تعیین کردم. هیچ منطقی در کارهای من وجود نداشت. استرس ناشی از طلاق و فشارهای کاری با رفتن به ورزشگاه بهتر کنترل می شد. من به جای آن سیگار را انتخاب کردم. سالها طول می کشد تا بتوانم راهی برای ترک سیگار برای همیشه پیدا کنم. و در روند ترک ، من فهمیدم که چرا ترک سیگار برای سیگاری ها بسیار سخت است. با داشتن این اطلاعات ، عزم من برای ترک را تقویت کرد. بعداً ، به شما می گویم که چه چیزی باعث می شود نیکوتین بسیار خونین شود و همچنین چگونه از آن جدا شوید. برای یکبار و برای همیشه